۱۳۸۸ آبان ۵, سه‌شنبه

فقط با تو

تو را من دوست می دارم و این را خوب می دانی
نیازی نیست به گفتن که از چشمم تو می خوانی
تو می دانی دو چشمانم فقط با تو سخن گویند
بگو با من عزیز من تو تا دنیاست می مانی
تو را من خوب می بینم،تو را من خوب می فهمم
تویی که شهره ی شهری به خوبی و به مهربانی
خیالم را تو پر کردی،حواسم را تو دزدیدی
تو از نسل شقایقها ویا از نسل بارانی
تو را من دوست می دارم،تو ایا دوستم داری
بگو ایا کنار من تو تا دنیاست می مانی؟

۱۳۸۸ آبان ۲, شنبه

یه ترانه ی زیبا اما غم انگیز...

حیف روزایی که بی تو به سر شد/
حیف شب هایی که بی من سحر شد/
تو بی من تنها،من از تو تنهاتر/
حیف این عمری که تنها تبه شد/
من سردم،تو سردی،دل نیمه جونه/
می سوزه این ساز درب و داغونه/
می لرزه حتی با چیک چیک اشکام/
مثل گنجشکی که زیر بارونه/
لب هامون لبخند عشق و کم داره/
دلگیرن روزامون لحظه غمخواره/
دستات و نذرم کن خیلی محتاجم/
پاییز و می ریزم رو به تاراجم/
من ابرم تو بارون این قصه خیسه/
خورشید و برگردون اینجا قدیسه/
اعجاز بارون و باور کن وقتی/
می خواد این احساس و از نو بنویسه/
من ابرم،تو بارون،این لحظه نابه/
این لحظه مخصوص ماه و مهتابه/
بیدارم یا اینکه می بینم خوابه/
کی نیلوفر سهم قلب مردابه/
اینجا قلب ادم ها بی فانوسه/
رویاشون رویا نیست عین کابوسه/
اینجا چشمامون تو گریه می پوسه/
من جایی می خوام با تو قد بوسه/
ما دستامون با هم دنیا می سازه/
بی سقف و بی دیوار و بی دروازه/
ما با هم هستیم و با هم می میریم/
بپر با من بپر وقت پروازه