۱۳۸۹ خرداد ۱۲, چهارشنبه

مادر کیمیا (تقدیم به بهترین مادر دنیا)

تو ای مادر عزیز و نازنینی
در این دنیا تو تنها بهترینی

تو ای مادر چه پاک و بی ریایی
تو مروارید نابی ، کیمیایی

توئی تاج سرم ، ای سرور من
فدای خاک پایت مادر من

تو را از جان و دل من می پرستم
بمان با من که با تو زنده هستم

نگین زندگی من تو هستی
بهار زندگی من تو هستی

مبادا لحظه ای ترکم نمایی
توئی که مهربان و با وفایی

بدون تو جهان تار است و خاموش
تو که هستی همه غم ها فراموش

همه دنیا فدای تار مویت
گلم ، عطر بهشت اید ز بویت

(ب.ا.ک)

13/2/1389

۱۳۸۹ خرداد ۹, یکشنبه

خیال عاشقی

با خاطراتت زندگی کردن چه زیباست
هر لحظه با یاد تو سر کردن چه زیباست

ای عاشق دیرینه ای معشوق امروز
با عشقت از دنیا گذر کردن چه زیباست

با دیگری رفتی مرا در غم نشاندی
حتی غم عشق تو را خوردن چه زیباست

دیوانه ام کردی و از عشقم گذشتی
در راه تو دیوانگی کردن چه زیباست

صدها غزل گفتم برایت نازنینم
با تو هوای شاعری کردن چه زیباست

تا جان به تن هست با تو هستم در خیالم
با تو خیال عاشقی کردن چه زیباست

(ب.ا.ک)

۱۳۸۹ خرداد ۱, شنبه

اگه گریه بزاره می نویسم کدوم لحظه تو رو از من جدا کرد
نگو اصلا" نفهمیدی نگو نه تو بودی اون که دستام و رها کرد
خودت گفتی خداحافظ تموم شد من و تو سهممون از عشق این بود
خود تو حرمت عشق و شکستی بریدی اخر قصه همین بود . . .
اگه مهلت بدی یادت میارم روزایی رو که بی تو عین شب بود
تموم سهمت از دنیا عزیزم بزار یادت بیارم یک وجب بود
بهت دادم تموم اسمون و خودم ماهت شدم اروم بگیری
حالا ستاره ها دورت نشستن من و ابری گذاشتی داری می ری
بیا برگرد از این بن بست بی عشق بزار این قصه اینجوری نباشه
اخه بذر جدایی رو چرا تو چرا دستای تو باید بپاشه
خداحافظ نوشتن کار من نیست اخه خیلی باهات ناگفته دارم
اگه گریه بزاره می نویسم اگه مهلت بدی یادت میارم . . .

۱۳۸۹ اردیبهشت ۳۱, جمعه

خداحافظ . . .

اولین و اخرین عشقم ، خداحافظ برو
بهترین و نازنین من ، خداحافظ برو

گر چه می میرم ز دوریت تمام هستی ام
ای تمام زندگی من ، خداحافظ برو

می سرایم صد غزل در وصف تو دنیای من
ای دلیل شعرهای من ، خداحافظ برو

من تمام لحظه ها را با خیالت سر کنم
فکر رفتن گر به سر داری ، خداحافظ برو

جای تو هرگز نمی گیرد کسی در قلب من
بگذر از این غمزده دیگر ، خداحافظ برو

(ب.ا.ک)

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۲, یکشنبه

چه کسی خواهد دید مردنم را بی تو ؟؟؟

چه کسی خواهد دید مردنم را بی تو ؟؟؟

گاه می اندیشم خبر مرگ مرا با تو چه کس می گوید؟؟؟

ان زمان که خبر مرگ مرا می شنوی روی خندان تو را کاشکی می دیدم

شانه بالا زدنت را بی قید،و تکان دادن دستت که مهم نیست زیاد

و تکان دادن سر . . .

چه کسی باور کرد جنگل جان مرا اتش عشق تو خاکستر کرد !!!

می توانی تو به من زندگانی بخشی یا بگیری از من انچه را می بخشی ...

گاه می اندیشم خبر مرگ مرا با تو چه کس می گوید ؟؟؟

۱۳۸۸ اسفند ۱۱, سه‌شنبه

یک بغل دلتنگی

اسمان بارانی است ، من دلم غم دارد
این دل غمگین من تو را کم دارد
چشم هایم گریان ، کاش اینجا بودی
چشم من همراه اسمان می بارد
سهم من از عشقت ، یک بغل دلتنگی است
من تو را می بخشم ، دل اگر بگذارد
راهی خاطره ها با خیالت هستم
کاش می دانستم ، دل چه در سر دارد
ای دل من بس کن او فراموشت کرد
اسمان هم امشب مثل من غم دارد

کجایی ؟ ؟ ؟

ای بی خبر از حال من اکنون کجایی
بیگانه با دنیای من اکنون کجایی
من اسمان را نذر چشمان تو کردم
اخر بگو ای ماه من اکنون کجایی
ای نازنین،ای خوب من،ای مهربانم
شیرین ترین رویای من اکنون کجایی
من در فراقت روز و شب را گریه کردم
ای برده از دل،یاد من اکنون کجایی
گفتی که عاشق شو،به راهم جان فدا کن
عاشق شدم زیبای من اکنون کجایی