۱۳۸۸ اسفند ۱۱, سه‌شنبه

کجایی ؟ ؟ ؟

ای بی خبر از حال من اکنون کجایی
بیگانه با دنیای من اکنون کجایی
من اسمان را نذر چشمان تو کردم
اخر بگو ای ماه من اکنون کجایی
ای نازنین،ای خوب من،ای مهربانم
شیرین ترین رویای من اکنون کجایی
من در فراقت روز و شب را گریه کردم
ای برده از دل،یاد من اکنون کجایی
گفتی که عاشق شو،به راهم جان فدا کن
عاشق شدم زیبای من اکنون کجایی

۱ نظر:

  1. فقط می تونم بگم شعرات وخیلی دوست دارم اون حزن همیشگیشون و...ولی خیلی دلم میخواد بدونم در مورد اون گمشده ای که همیشه برای سرودن اشعارت از اون الهام می گیری...

    پاسخحذف