۱۳۸۸ اسفند ۱۱, سه‌شنبه

جملات زیبا و عاشقانه

دیدی غزلی سرود؟

عاشق شده بود.

انگار خودش نبود

عاشق شده بود.

افتاد.شکست.زیر باران پوسید.

ادم که نکشته بود

عاشق شده بود. . .
** ** ** ** ** ** ** **
سهراب
گفتی چشمها را باید شست ! شستم ولی . . . گفتی جور دیگر باید دید ! دیدم ولی . . . گفتی زیر باران باید رفت ! رفتم ولی . . . او نه چشمهای خیس و شسته ام را ، نه نگاه دیگرم را هیچ کدام را ندید . فقط در زیر باران با طعنه ای خندید و گفت : دیوانه باران زده
** ** ** ** ** ** ** **
انگار ولگرد شده بودم ، به جست و جوی نشانی ات به تمام جهان سر زدم اما نبودی . . . به دور رفتم حتی به سرزمین خوشبختی در افسانه های پدر بزرگ که حقیقت نداشت هیچ کس نبود. . .
انگار تو هم ولگرد شده بودی ! ! !
** ** ** ** ** ** ** **
کسی در باد می خواند : تو را تا اوج می خواهم ، برای ناز چشمانت چه بی صبرانه می مانم ، دلم تنگ است و بی یادت ، در این غربت نمی مانم ، تو هستی در وجود من تو را هرگز نمی رانم . . .
** ** ** ** ** ** ** **
گفته بودی دلتنگی هایم را با قاصدک ها قسمت کنم تا به گوش تو برسانند . می گفتی قاصدک ها گوش شنوا دارند غم هایت را در گوششان زمزمه کن و به باد بسپار . من اکنون صاحب دشتی قاصدکم .
اما مگر تو نمی دانستی قاصدک های خیس از اشک می میرند ؟ ؟ ؟
** ** ** ** ** ** ** **
تنهایی را دوست دارم زیرا بی وفا نیست . . . تنهایی را دوست دارم زیرا عشق دروغی در ان نیست . . . تنهایی را دوست دارم زیرا تجربه کردم . . . تنهایی را دوست دارم زیرا خداوند هم تنهاست . . . تنهایی را دوست دارم زیرا . . . در کلبه تنهایی هایم در انتظار خواهم گریست و انتظار کشیدنم را پنهان خواهم کرد .
** ** ** ** ** ** ** **
اگر دوست داشتن تو اشتباست ، پس من نمی خواهم که درست باشم و اگر زندگی کردن بدون تو درست است، من می خواهم بقیه ی زندگیم را در اشتباه باشم .
** ** ** ** ** ** ** **
در وجودم چیزی هست که تو را نجوا می کند . . . و تنها عشق مرا رها می کند . . . و نور ان نگاهیست که تو به من روا می کنی . . . پس عشق و نور را از من دریغ نکن و بر من بتاب که بی عشق تو ، بی نگاه تو ، بی تو رو به غروب رهسپارم . . . مرا به طلوعی دیگر برسان
** ** ** ** ** ** ** **
با قلاب ثروت هرگز نمی توان ماهی عشق را صید کرد .
** ** ** ** ** ** ** **
دیوانگی ات را جشن بگیر ! . . . زیرا در این دنیا یی که تمام بشریت بیمار است ، عاقل شدن چنان است که به نظر دیوانه خواهی رسید .
** ** ** ** ** ** ** **
خوب در یادم هست
اسمان ابی بود
باد سردی به تماشا می شد
برگ زردی رقصیدن گرفت
او از ان کوچه گذشت
دل من باز گرفت
** ** ** ** ** ** ** **
انگاه که با دستانت واژه ی عشق را بر قلبم نوشتی سواد نداشتم اما به دستانت اعتماد داشتم . حال سواد دارم اما دیگر به چشمان خود اعتماد ندارم .
** ** ** ** ** ** ** **
سکوتم را به باران هدیه کردم . . . تمام زندگی را گریه کردم . . . نبودی در فراق شانه هایت . . . به هر خاکی رسیدم تکیه کردم.
** ** ** ** ** ** ** **

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر