۱۳۸۸ تیر ۱۴, یکشنبه

تقدیم به بهترین بابای دنیا

تقدیم به تو که رحیم القلب تر از باران و پرسخاوت تر از دریایی
پدرم سلام ،سلامی را که از اعماق قلبم سرچشمه می گیرد نثارت می کنم این سلام پیشکش تو باد که با عشق و ایمان فلسفه زیستن را به من اموختی،تو که خالصانه موهای سیاهت را برای من به حراج زمانه بردی تو که دستان لطیفت را برای بالندگی گل زندگیت فرسوده ساختی،تو که صمیمانه درد روزگار را برای شادی فرزندانت پذیرا شدی.
پدرم:دوست دارم به بازار مکاره زمانه بروم و جوانیت را خریداری کنم،به خلوت خورشید بروم و از او بخواهم هنگام کار و تلاش چهره مهربانت را نسوزاند.
پدرم این را بدان که وقتی از تو می نویسم برگ برگ دفترم پر از گلهای نرگس و یاسمن می شود وقتی از تو می نویسم می بینم چگونه سطر سطر نوشته هایم شادمانه می رقصند،قلم را که روی کاغذ می گذارم رودی از عشق جاری می شود وقتی از تو می نویسم لحظه ها به احترام می ایستند
به پاس ایثارت پدر نازنینم با خدای خود عهد کرده ام همانی باشم که تو می خواستی و باعث عزت و افتخارت خواهم بود...
پدرم ارزو می کنم همیشه اسمان دلت حاصلخیز عشق و مهرت بی پایان باشد.
دخترت بهاره

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر