۱۳۸۸ تیر ۱۶, سه‌شنبه

یا د با د . . .

گفته بودی که یار من هستی،تا ابد بیقرار من هستی
گفته بودی و باورت کردم پس کجا رفته ای قرار من
عهد و پیمان بستی و گفتی تا همیشه با تو می مانم
گفتی اما شکستی عهدت را رفتی اکنون ز روزگار من
دوست داری بگویمت که چه شد ان زمانی که ترک من کردی
من فقط گریه کردم و گفتم یاد باد ان که بود یار من
رفتی و من شکستم از غم تو لبهایم دگر نخندیدند
باورت می شود در ان شب تلخ اسمان گریه کرد برای من
عکس هایت شاهدم بودند تا خود صبح گریه می کردم
گریه کردم و باز می گفتم یاد باد ان که بود یار من

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر