۱۳۸۸ خرداد ۱۴, پنجشنبه

رهایی ز غم

چندیست به دل شور و شرو خنده به لب نیست چندیست به میخانه دل بزم طرب نیست

چندیست که کز کرده به یک گوشه و هرگز با هیچ کسی جز قلمش میل سخن نیست

چندیست که اشفته و شوریده خیال است گویی که امیدی به رهایی ز غم نیست

چندیست که در حسرت یک لحظه دیدار می سوزد و افسوس که از یار خبر نیست

چندیست که او بار سفر بسته ز دنیا جز دفتر شعرش کسی هم صحبت من نیست

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر