۱۳۸۸ خرداد ۱۴, پنجشنبه

پرنده مهاجر

ای پرنده مهاجر بگو کی بالت و بسته تو باید بری از اینجا پرات و پس کی شکسته

جای تو،تو اسموناس نباید اینجا بمونی توی چشمات ای پرنده چرا اشک غم نشسته

ای پرنده مهاجر ادما با تو چه کردن قلبت و پرنده من کی با سنگ زده شکسته

کی تو رو زندونی کرده در این قفس رو بسته جای تو،توی قفس نیست،چرا انقد شدی خسته
ای پرنده مهاجر من و تو خیلی غریبیم هر چی دلتنگی تو دنیاست عهد و پیمون با ما بسته

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر