۱۳۸۸ خرداد ۲۴, یکشنبه

تنگ غروب

باز هم تنگ غروب و بی تو تنها،بی تو خسته
باز هم یک قلب تنها گوشه ای غمگین نشسته
باز هم یک شعر تازه،خاطراتی از گذشته
روزهای با تو بودن در خیالش نقش بسته
باز هم با چشم گریان،دست های سرد و خسته
می نویسد قصه ای از دختری در غم نشسته
باز هم او می نویسد،اه بر لبان خشکش
می نویسد خاطراتی را که هرگز برنگشته
باز هم دلواپس شب،دلهره از صبح فردا
باز هم تنگ غروب و دختری در هم شکسته

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر